پدر...! پدر جانبازم
آهای مایی که ادعا داریم ...چرا ؟! عکس شهدا را می‌بینم، ولی عکس شهدا عمل می‌کنیم ...
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 25 خرداد 1391 توسط نرجس علي نيا

به جبهه ها ، رشادتم

به سالها اسارتم

خنده صبح و شامتان

حرامیان ، حرامتان

 

اشک دو چشم رهبرم

خون چکیده از سرم

شهد شده به کامتان

حرامیان ، حرامتان

 

داس عدو به گردنم

شخم عدو بر بدنم

گندم بی همتتان

حرامیان ، حرامتان

 

ماهی شط خون چه شد؟

عشق چه شد؟ جنون چه شد؟

دور شده ز کامتان

حرامیان ، حرامتان

 

عبد چه شد؟ خدا چه شد؟

دیانت و رضا چه شد؟

گسیخته لجامتان

حرامیان، حرامتان

 

هم نفس آه چه شد؟

یوسف صد چاه که شد؟

پله و نردبانتان

حرامیان ، حرامتان

 

همسفران هم نفس

پریده از کنج قفس

مرغ هوس به بامتان

حرامیان ، حرامتان

 

طبع شکم باره تان

مرکب راه وارتان

قرعه که زد به نامتان

حرامیان ، حرامتان

 

جبهه به خون کشیده شد

حنجره بس دریده شد

طراوت کلامتان

حرامیان ، حرامتان

 

راهی صد کمین که شد؟

معبر روی مین که شد؟

معبر زیر گامتان

حرامیان ، حرامتان

 

خانه ام افروخته شد

بام به کف دوخته شد

امنیت خانه تان

حرامیان ، حرامتان

 

کشته صد پاره که شد؟

به خصم دون چاره که شد؟

دوامتان ، دوامتان

حرامیان ، حرامتان

 

برف من و بام شما

درد من و دام شما

وسعت بام و دامتان

حرامیان ، حرامتان

 

خنده به اشک مادرم

نمک به زخم همسرم

مادرتان ، همسرتان

حرامیان ، حرامتان

 

برگرفته از کتاب (دفتر سرخ) از ابوالفضل سپهر




طبقه بندی: حرامیان حرامتان،  ، 
صفحه قبل 1 صفحه بعد
قالب وبلاگ