پدر...! پدر جانبازم
آهای مایی که ادعا داریم ...چرا ؟! عکس شهدا را می‌بینم، ولی عکس شهدا عمل می‌کنیم ...
نوشته شده در تاریخ چهار شنبه 31 خرداد 1391 توسط رقيه علي نيا

 

خون شهید

خرم گل و باغ و چمن از خون شهید است

سرسبز بهار وطن از خون شهید است

خوناب اگر چشم چمن ریخته بر خاک

آن ژاله طوفان شکن از خون شهید است

پروانه میان گل و بر ساحت گلزار

آراست اگر انجمن از خون شهید است

گر سبزه نفس واکند از روزنه دشت

جان تازه کند نسترن از خون شهید است

در وصف شهیدان صف کرب و بلا گفت

"معمار" بهای سخن از خون شهید است

معمار بهبهانی

 




طبقه بندی: خون شهيد،  ، 
نوشته شده در تاریخ سه شنبه 30 خرداد 1391 توسط نرجس علي نيا

 

پدر من یک بسیجی است که در سال های نبرد با دشمن ، به درجه جانبازی رسیده.بله دوستان عزیز! من فرزند جانبازم و به پدر خود افتخار می کنم چرا که یکی از شکوفه های ایثار هستم ، شکوفه ای از باغ نور.......

اگرچه سن و سال زیادی ندارم اما برای دوستانم یعنی همه فرزندان جانبازان سفارشی دارم و آن اینکه باید ادامه دهنده راه پدرانمان باشیم و نگذاریم پرچم مبارزه آنها بر زمین بیفتد. من و شما باید با درس خواندن و حفظ حجاب و رعایت دستورات اسلامی دل پدرانمان را شاد کنیم ، باید قدر این آزادی را بدانیم ، زیرا این آزادی را ارزان به دست نیاورده ایم و برای آن بهای سنگینی پرداخته ایم. چشمهای از دست رفته پدر و پای قطع شده و بدن مجروحش بهای این آزادی است پس باید قدرش را خوب دانست و برای حفظ آن کوشش کرد.

سخنی نیز با پدرم دارم که می خواهم بگویم:پدر عزیزم! تو را دوست دارم ، تو که از دانش آموزان کلاس پرشکوه، بزرگ جانباز اسلام ، حضرت عباس (ع) هستی اما یک چیز مهم تر هم می خواهم بدانی ...!

من هم از سربازان ، بزرگ جانباز انقلاب، حضرت آیت الله خامنه ای هستم ، تو برای موفقیت من دعا کن و من هم برای رهبرم دعا می کنم و هم برای تو.......



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 30 خرداد 1391 توسط زهرا اسدی

 

سلام برشهدا
 
بابا سلام گر چه بلند است جایتان
میخواهم از زمین بنویسم برایتان
یک نامه حاوی همه حرفای راست
یک نامه از کسی که فقط عاشق شماست
یک نامه از غم ورنجی که دیده ام
آن قصه ای که در فراق تو شنیده ام
یک نامه سوی تو پدر آسمانیم
یک نامه ز پس اشک های جاری ام
بعد از شما غبار بر آیئنه ها نشست
آن دم که یک گلوله بر آن آسمان نشست
گاهی به شهر ما برسد عطر جبهه ها
با رجعت شهیدو شهیدان بی پلاک
گرچه همیشه یاد تو در سینه من است
اما پدر ندیدن رویت غم من است

 




طبقه بندی: تو چه ميدوني جانباز يعني چي .،  ، 
نوشته شده در تاریخ دو شنبه 29 خرداد 1391 توسط رقيه علي نيا

 

ستاره ای بدرخشید وماه مجلس شد
دل رمیــده ما انیـــس و مونــس شــد

نگارمن كه به مكتب نرفت وخط ننوشت
بغمـزه مسئـله آمــوز صـد مُـدرّس شـد

ببــوی او دل بیـمار عاشقــان چـو صبــا
فدای عارض نسرین وچشم نرگس شد

 

محمد امین(ص) به مرز چهل سالگی رسیده بود. او هر ساله اوقاتی از سه ماه رجب و شعبان و رمضان را در غار حرا (كوهى در شمال مكه) به عبادت پروردگارش می گذرانید ... آن شب، شب بیست و هفتم رجب بود كه محمد در غار حرا مشغول راز و نیاز با خالق محبوب بود، حس غریبی او را به خود فرا می خواند، حالتی وصف ناشدنی، ترس و ابهام از یک سو و شعف و سبکبالی از سوی دیگر، ناگهان دگرگونی ای مرموز در فضای پیرامون خویش احساس کرد گویی حرا شبی آسمانی را در پیش داشت و او در برابر پروردگار بزرگش برای پذیرش وحی به‌ تدریج آماده می‌شد و مهمتر اینکه در عالم واقع روح الامین، جبرئل بزرگ، فرشته وحی مامور شده بود تا آیاتی از قرآن را بر او بخواند و او را به مقام پیامبری مفتخر سازد ...

در اینحال صدای خجسته و با صلابتی را شنید كه او را امر به خواندن می كرد: اقرأ (بخوان) ! دانست که فرشته وحی به او فرمان خواندن داده ولی محمد با لرزه ای آشکار در صدا، بیان داشت خواندن نمی‌دانم. اما بار دیگر همان عبارت را شنید: اقرأ (بخوان) ! فرمود: "من امی و درس ناخوانده‌ام" و برای سومین مرتبه باز شنید: اقرأ (بخوان). و محمد(ص) دریافت که این بار می‌تواند بخواند و آیات خداوند را با او زمزمه کرد :

  


اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ
بخوان به نام پروردگارت كه آفريد

خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ
او که انسان را از خون بسته آفريد

اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ
بخوان به نام پروردگارت که گرامی تر و بزرگتر است

الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ
همان خدایی كه به وسيله قلم آموخت

عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ
آنچه را كه انسان نمیدانست بتدريج به او آموخت

 

 

آری چه شروع زیبا و كاملی. این آیات از خواندن، خلقت، كیفیت خلقت، شكر و سپاس، علم و دانش و... سخن گفته است، انگار باور خلقت اگر با علم و دانش عجین شود، انسان را به اوج آگاهی می رساند.

محمد، هنگامی كه از غار پایین می آمد زیر بار عظیم نبوت و خاتمیت، به جذبه عشق به پروردگار عالم بر خود می لرزید، فضا انگار انباشته زمزمه ای شورانگیز بود. کوه و دشت و سنگ و خار و بوته و خاک، به نجوایی مرموز در گوش جان یکدیگر بودند که: درود بر تو، ای برگزیده خدا!

از اینرو وقتی به خانه رسید به خدیجه، همسر مهربانش كه از دیر آمدن او سخت دلواپس شده بود گفت: مرا بپوشان، احساس خستگی و سرما می كنم!

و چون خدیجه علت را جویا شد گفت: آنچه امشب بر من گذشت بیش از طاقت من بود،‌ امشب من به پیامبری برگزیده شدم!

خدیجه كه از شادمانی سر از پا نمی شناخت، در حالی كه روپوشی پشمی و بلند بر قامت او می پوشانید گفت: من مدتها پیش در انتظار چنین روزی بودم. می دانستم كه تو با دیگران بسیار فرق داری، اینك به پیشگاه خدا شهادت می دهم كه تو آخرین رسول خدایی و به تو ایمان می آورم.

بدین ترتیب پیامبر رحمت در سن 40 سالگی برای نجات و سعادت ابناء بشر به مقام نبوت رسید. او آمد تا برای همه آدمیان الگویی باشد نمونه تا رسم چگونه زیستن را به آنان بیاموزد و راه هدایت را به انسانها بنمایاند. آری محمد امین، پیامبر رحمت و ختم رسولان خدا برای هدایت و سعادت ما آمد و "بعثت" سزاوار منت‏گذارى خداوند و در بردارنده حكمت و تربیت است.

 


هنوز پس از چهارده قرن، صدایت را می شنوم
صدای روشنت را، از پس دیوارهای قرون
صدای ضجه بت ها را، که می شکستی شان
و صدای انسانیت را، که با تو نفسی تازه یافته بود و از زیر گورهای جهالت و خروارها خاک تعصب و بی ریشگی به سمت آسمان وحی پلک می گشود و حقیقت انسان را مشاهده می نمود
صدایت را می شنوم که بر پیکر صخره های سنگی موهوم و بت های جاهلی لرزه افکنده
هنوز نسیم پیامت می وزد که آتش نمرودیان را خاموش ساخت و طرحی از گلستان حقیقت انداخت
از حرا پایین بیا و "قولوا لااله الاالله تفلحوا" را دوباره فریاد کن؛
تا زمین زیر گام هایت دوباره جان بگیرد تا این بار، عصر منجمد آهن و ابررایانه و موشک، در برابر خورشید نگاه تو ذوب شود؛ تا لات و عزی های نوپدید، جاودانگی پیام تو را باور کنند و در خود فرو ریزند
صدایت را هنوز می شنوم؛
دوباره بیا و از شکستن بگو و از ساختن
از عطر بال جبرئیل بگو و از وحی
از پرواز بگو و از رسیدن
از عشق بگو و از لاهوت
از ملکوت ...



مبعث حضـرت رسـول اکـرم (ص)، پیـام آور وحی، پیامبـر نـور و رحمت
بر همه جهانیـان، پیروان حقیقی اش، مبارك باد.

 

.............................................

 

هنگام نزول برکات است امشب

اوقات گرفتن برات است امشب

بفرست مدام بر محمد صلوات

زيرا بهار صلوات است امشب

 

 

آن شب ، شب بیست و هفتم رجب بود . محمد غرق در اندیشه بود که ناگهان صدایی گیرا و گرم درغار پیچید : بخوان! بخوان به نام پروردگارت که بیافرید ، آدمی را از لخته خونی آفرید ، بخوان که پروردگار تو ارجمندترین است ، همو که با قلم آموخت ، و به آدمی آنچه را که نمی دانست بیاموخت . . . عید مبعث مبارک باد .التماس دعا. یاحق.


 




طبقه بندی: عیـد مبـعـث پیـامبـر نور و رحمت بر همگان مبـارک بـاد،  ، 
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 25 خرداد 1391 توسط نرجس علي نيا

در حالی كه اشغال خرمشهر توسط عراق به عنوان آخرین و مهم ترین برگ برنده این كشور برای وادار ساختن ایران به شركت در هر گونه مذاكرات صلح تلقی می شد، آزاد سازی این شهر می توانست سمبل تحمیل اراده سیاسی جمهوری اسلامی بر متجاوز و اثبات برتری نظامی اش باشد.

بر همین اساس، با توجه به این كه منطقه عمومی غرب كارون آخرین منطقه مهمی بود كه هم چنان در اشغال عراق قرار داشت، از یك سو فرماندهان نظامی ایران برای انجام عملیات در این منطقه اشتراك نظر داشتند، و از سوی دیگر عراق نیز كه طراحی عملیات آزادسازی خرمشهر را پس از عملیات فتح المبین قطعی و مسجل می پنداشت، با در نظر گرفتن اهمیت این شهر و جایگاه آن در دفاع از بصره، به ضرورت حفظ این منطقه معتقد بود. از این رو، بلافاصله پس از اتمام عملیات فتح المبین، در حالی كه قوای ارتش عراق در منطقه عمومی خرمشهر تقویت می شد، به تمام یگان های تحت امر قرارگاه مركزی كربلا دستور داده شد تا ضمن بازسازی و تجدید قوا، به شناسایی و طراحی عملیات بپردازند.

 

اهداف عملیات

·         مهم ترین اهدافی كه در این عملیات دنبال می شد، عبارت بودند از:

 

·         انهدام نیروی دشمن، حداقل بیش از دو لشكر.

 

·         آزاد سازی حدود 5400 كیلومتر مربع از خاك ایران؛ از جمله شهرهای خرمشهر، هویزه و پادگان حمید.

 

·         خارج نمودن شهرهای اهواز، حمیدیه و سوسنگرد از برد توپخانه دشمن.

 

·         تامین مرز بین المللی (حدفاصل پاسگاه طلائیه تا شلمچه).

 

·         آزادسازی جاده اهواز – خرمشهر و خارج شدن جاده اهواز – آبادان از برد توپخانه دشمن.

 

منطقه عملیات

منطقه عمومی عملیات بیت المقدس در میان چهار مانع طبیعی محصور است، كه از شمال به رودخانه كرخه كور، از جنوب به رودخانه اروند، از شرق به رودخانه كارون و از غرب به هور الهویزه منتهی می شود.

 

منطقه مزبور به جز جاده نسبتا مرتفع اهواز – خرمشهر، فاقد هر گونه عارضه مهم برای پدافند است. همین امر موجب شد تا زمین منطقه – به دلیل مسطح بودن – برای مانور زرهی مناسب، و برای حركت نیروهای پیاده – به دلیل در دید و تیر قرار داشتن – نامناسب باشد. نقاط حساس و استراتژیك منطقه شامل بندر و شهر خرمشهر، پادگان حمید، جفیر، جاده آسفالت اهواز –  خرمشهر، شهر هویزه و رودخانه های كارون،  كرخه كور و اروند  بود.

 

استعداد دشمن

·         تا قبل از آغاز عملیات بیت المقدس، استعداد نیروهای دشمن به ترتیب زیر بود:

 

·         لشكر 6 زرهی؛ از جنوب رودخانه كرخه تا هویزه.

 

·         لشكر 5 مكانیزه؛ از غرب اهواز تا روستای سید عبود.

 

·         لشكر 11 پیاده از سید عبود تا خرمشهر –  تیپ های 22، 48، 44 مامور حفاظت از خرمشهر بودند.

 

·         لشكر 3 زرهی در شمال خرمشهر.

 

با شروع عملیات نیز یگان های دیگری از ارتش عراق به منطقه اعزام شدند كه در مجموع تمامی یگان هایی كه در منطقه درگیری حضور یافتند، عبارت بودند از:

 

·         لشكر 5 مكانیزه؛ شامل: تیپ های 26 و 55 زرهی و تیپ های 15 و 20 مكانیزه.

 

·         لشكر 6 زرهی؛ شامل: تیپ های 16 و 30 زرهی و تیپ  25 مكانیزه .

 

·         لشكر 3 زرهی؛ شامل: تیپ های 6،12 و 53 زرهی و تیپ 8 مكانیزه .

 

·         لشكر 9 زرهی؛ شامل: تیپ های 35 و 43 زرهی و تیپ 14 مكانیزه .

 

·         لشكر 10 زرهی؛ شامل: تیپ های 17 زرهی و 24 مكانیزه .

 

·         لشكر 11 پیاده؛ شامل: سه تیپ سازمان 44، 48 و 49 پیاده و سه تیپ تحت امر 45 ، 113 و 22 پیاده.

 

·         لشكر 12 زرهی؛ شامل: تیپ های 46 مكانیزه و 37 زرهی.

 

·         لشكر 7 پیاده؛ شامل: تیپ های 19 و 39 پیاده.

 

·         تیپ مستقل 10 زرهی.

 

·         تیپ های مستقل 109، 419، 416، 90، 417، 601، 602، 605، 606، 409، 238 و 501 پیاده.

 

·         تیپ های 31، 32 و 33 نیروی مخصوص.

 

·         تیپ های 9، 10 و 20 گارد مرزی.

 

·         تعداد 30 گروهان كماندو.

 

·         تعداد 10 قاطع جیش الشعبی (هر قاطع 450 نفر).

 

·         گردان تانك مستقل سیف سعد.

 

·         گردان های شناسایی حطین، صلاح الدین، حنین.

 

·         توپخانه دشمن نیز از 530 قبضه توپ در انواع مختلف تشكیل شده بود كه به طور تقریبی عبارت بود از 30 گردان.

 

 

 

طرح عملیات

در طراحی عملیات، تهاجم از طریق عبور از رودخانه كارون و پیشروی به سوی مرز بین المللی و سپس آزادسازی شهر خرمشهر مد نظر قرار گرفته و چنین استدلال می شود كه حمله به جناح دشمن، كه عمدتا به سمت شمال آرایش گرفته بود، عامل موفقیت عملیات است.

 

هم چنین، شكستن خطوط اولیه دشمن و عبور از رودخانه و گرفتن سرپل در غرب كارون تا جاده آسفالته اهواز – خرمشهر به عنوان اهداف مرحله اول و ادامه پیشروی به سمت مرز و تامین خرمشهر به عنوان اهداف مرحله دوم تعیین شدند.

 

بر همین اساس، محورهای عملیاتی هر یك از قرارگاه ها به ترتیب زیر مقرر گردید:

 

1-      محور شمالی؛ قرارگاه قدس (با عبور از رودخانه كرخه).

 

2-      محور میانی؛ قرارگاه فتح (با عبور از رودخانه كارون و پیشروی به سمت جاده اهواز – خرمشهر).

 

3-      محور جنوبی؛ قرارگاه نصر (با عبور از كارون و پیشروی به سمت خرمشهر).

 

شرح عملیات

سرانجام عملیات بیت المقدس در 30 دقیقه بامداد روز 10 اردیبهشت 1361 با قرائت رمز عملیات بسم الله الرحمن الرحیم . بسم الله القاسم الجبارین، یا علی ابن ابی طالب از سوی فرماندهی آغاز شد.

 

شهید آیت الله صدوقی و آیت الله مشكینی نیز كه در كنار فرماندهان سپاه و ارتش در قرارگاه كربلا حضور داشتند، هر یك به طور جداگانه، پیام هایی را به وسیله بی سیم خطاب به رزمندگان اسلام قرائت كردند.

 

عملیات بیت المقدس را به چهار دوره زمانی به شرح زیر می توان تقسیم كرد:

 

مرحله اول : در محور قرارگاه قدس (شمال كرخه كور) به دلیل هوشیاری دشمن و وجود استحكامات متعدد، پیشروی نیروها به سختی امكان پذیر بود و در این میان تنها تیپ های 43 بیت المقدس و 41 ثارالله موفق شدند از مواضع دشمن عبور كرده و منطقه ای در جنوب رودخانه كرخه كور را به عنوان سرپل تصرف كنند. عدم پوشش جناحین این یگان ها باعث شده بود كه فشار شدید دشمن برآن ها وارد شود.

در محور قرارگاه <


طبقه بندی: شرح کامل عملیات بیت المقدس،  ، 

نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 25 خرداد 1391 توسط نرجس علي نيا

به جبهه ها ، رشادتم

به سالها اسارتم

خنده صبح و شامتان

حرامیان ، حرامتان

 

اشک دو چشم رهبرم

خون چکیده از سرم

شهد شده به کامتان

حرامیان ، حرامتان

 

داس عدو به گردنم

شخم عدو بر بدنم

گندم بی همتتان

حرامیان ، حرامتان

 

ماهی شط خون چه شد؟

عشق چه شد؟ جنون چه شد؟

دور شده ز کامتان

حرامیان ، حرامتان

 

عبد چه شد؟ خدا چه شد؟

دیانت و رضا چه شد؟

گسیخته لجامتان

حرامیان، حرامتان

 

هم نفس آه چه شد؟

یوسف صد چاه که شد؟

پله و نردبانتان

حرامیان ، حرامتان

 

همسفران هم نفس

پریده از کنج قفس

مرغ هوس به بامتان

حرامیان ، حرامتان

 

طبع شکم باره تان

مرکب راه وارتان

قرعه که زد به نامتان

حرامیان ، حرامتان

 

جبهه به خون کشیده شد

حنجره بس دریده شد

طراوت کلامتان

حرامیان ، حرامتان

 

راهی صد کمین که شد؟

معبر روی مین که شد؟

معبر زیر گامتان

حرامیان ، حرامتان

 

خانه ام افروخته شد

بام به کف دوخته شد

امنیت خانه تان

حرامیان ، حرامتان

 

کشته صد پاره که شد؟

به خصم دون چاره که شد؟

دوامتان ، دوامتان

حرامیان ، حرامتان

 

برف من و بام شما

درد من و دام شما

وسعت بام و دامتان

حرامیان ، حرامتان

 

خنده به اشک مادرم

نمک به زخم همسرم

مادرتان ، همسرتان

حرامیان ، حرامتان

 

برگرفته از کتاب (دفتر سرخ) از ابوالفضل سپهر




طبقه بندی: حرامیان حرامتان،  ، 
نوشته شده در تاریخ چهار شنبه 24 خرداد 1391 توسط رقيه علي نيا

- ارزش فداكارى جانبازها هم، ارزش بسيار والايى است. آنها هم پيش خدا خيلى ارزش دارند. البته بايد جانبازهاى عزيز توجه داشته باشند كه آن لطف و فيض الهى را براى خودشان، نگه دارند. شهدا اين امتياز را دارند كه از پل گذشتند و مسئله‏ى آنها تمام شد. اما جانبازها در اين دنيا هستند و با مسايل اين دنيا سروكار دارند؛ بايد خودشان را خيلى مراقبت كنند. بايد خودشان را خيلى حفظ كنند. در اين صورت ان‏شاءاللَّه جانبازان جزو برجستگانِ پيش خداى متعال هستند.

- اگر اين ايثارگريها نبود، معلوم نبود كه كشور، تماميت ارضى داشته باشد يا نه. امنيت داشته باشد يا نه. دشمن داخل كشور ما باشد يا نه. و آيا چنين امكانى وجود داشته باشد كه كسى بتواند براى كشور، كار و تلاش كند و سازندگى به وجود آورد.

- اين‏كه بعضى شهيد مى‏شوند، بعضى جانباز يا اسير و بعضى هم به سلامت برمى‏گردند، يك اجر دارد. اينهايى هم كه به سلامت برگشتند، اين اجرِ در معرض فداكارى قرار گرفتن را دارند. اين يك فداكارى و يك اجر است. يك فداكارى ديگر هم، فداكارى خانواده‏ها، يعنى مادر و پدر يا همسر است كه عزيزشان را به ميدان جنگ مى‏فرستند.

- جانبازان جزو بندگان محبوب خدا هستند.

- جانبازان عزيز در مجاهدتهاى خود بخشى از جسم و سلامتى‏شان را در راه خدا انفاق كردند.

- جانبازان و مجروحان عزيزمان كه واقعاً تجسم فداكاريند، شهيدان زنده‏اند.

- خانواده‏هاى عزيز اسرا و مفقودين با صبر و تحمل بزرگوارانه‏ى خود، تلخى اسارت و فقدان عزيزان ملت را قابل تحمل كردند.

- خانواده‏هاى معظم شهيدان و جانبازان عزيز ارزنده‏ترين يادگاريهاى دوران حماسه‏ى دفاع مقدس هستند.

- خداوند متعال به شما جانبازان اجر خواهد داد، زيرا شما خودتان را به او تقديم كرديد.

- در حقيقت، شما مسئولان كشور و همه‏ى ما، مديون آحاد مردم و بخصوص ايثارگران از مردم هستيم كه با جان و توان و زحمات خودشان، اين امكان را براى ما فراهم كردند.

- در خانواده‏هاى شما، دو فداكارى مطرح است؛ يكى فداكارى آن رزمنده است؛ آن كسى كه مى‏رود و جانش را در ميدان جنگ، كف دست مى‏گيرد. حالا اين كسى كه جانش را كف دست گرفته است، گاهى شهيد مى‏شود، گاهى جانباز مى‏شود. جانبازها هم از لحاظ ارزش معنوى، در آن حدى كه خود آنها كارى را انجام داده‏اند، مثل شهدا هستند. هر دو به جبهه رفته‏اند. هر دو جانشان را كف دست گرفته‏اند. هر دو آماده شده‏اند براى اين‏كه در راه خدا فداكارى كنند. اتفاقاً آن يكى به فيض شهادت نايل و اين يكى به فيض جانبازى نايل شد. بنابراين از اين جهت، هر دو يكسانند.

- سد واقعى، اسلام واقعى و اسلام قرآن است. اسلامِ «لن يجعل‏اللَّه للكافرين على المؤمنين سبيلاً» و «ان الحكم الاللَّه» است. اگر يك خرده دايره را اضيق بكنيد و به وسط دايره - به مركز - نزديكتر بشويد، اسلامِ «ان‏اللَّه اشترى من‏المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة» است. اسلامِ شماها است كه بدنهايتان پر از تركش است. بر سرتا پاى شماها نشانه‏ى عمليات و جنگ و جهاد فى‏سبيل‏اللَّه و امثال آن است؛ چه جانبازهاى عزيز، چه خانواده‏هاى شهدا، چه آنهايى كه رفتند و بحمداللَّه زنده و سرحال - به كورى چشم دشمن - برگشتند. مانع اصلى اين است.

- شما جانبازان به معناى واقعى كلمه «شهيد» هستيد.

- صبر و استقامت جانبازان موجب سربلندى و افتخار اسلام است.

- من مى‏خواهم ورزش جانبازان را هم، به طور مؤكّد متذكر شوم. البته، الحمدللَّه ورزش جانبازان خوب بود. الحمدللَّه در ميدانها خوب بوده. همين‏طور كه شما گفتيد، در المپيك مدالها و افتخارات بيشتر و چهره‏هاى بهترى كسب كردند؛ اما بخصوص، روى اينها كار بكنيد. علت آن هم اين است كه جانبازان، سابقه‏ى جبهه دارند. اينها يك قهرمانى را انجام دادند، يعنى وضع جسمانى آنها، نشان‏دهنده‏ى قهرمانى است. كارى است كه كردند و يك پرونده، با اينها همراه است. بنابراين، اينها آن‏جا امتحان دادند؛ باز هم مى‏توانند در ميدانهاى ورزشى، ان‏شاءاللَّه امتحان بدهند.

- هم خانواده‏هاى شهداى عزيزمان و هم خانواده‏هاى اسراى عزيزمان و هم جانبازان عزيزمان و خانواده‏هاى گراميشان، قدر خودشان را بدانند و مطمئن باشند كه عمل آنها امروز خيلى ارزش داشته و دارد و تأثير زيادى براى عظمت اسلام داشته و خواهد داشت.

- شهيد، نعمت شهادت و جرعه‏ى جام شيرين شهادت را نوشيد؛ولى جانباز آن فرصت را نيافت؛ اما رنج زندگى را همواره به جان خريد. جانبازان هم شهيدند؛ آنها شهيد زنده‏اند.




طبقه بندی: جانبازان و ايثارگران‏ (بیانات رهبری)،  ، 
نوشته شده در تاریخ چهار شنبه 24 خرداد 1391 توسط زهرا اسدی

 

چشم پاک دختری از جمله‌ای تر مانده است""" چشم‌های پاکش اما خیره بر در مانده است

روی دیوار اتاق کوچک تنهایی‌اش """ عکس بابایش کنار شعر مادر مانده است . . .

یاد و خاطره شهیدان گرامی باد

 

 

...................................................................

 

 

ای روشنای خانه امید، ای شهید """ ای معنی حماسه جاوید، ای شهید

چشم ستارگان فلک از تو روشن است"""ای برتر از سراچه خورشید ای شهید

 

 

...................................................................

 

 

 

ای شهیدان ، عشق مدیون شماست """هرچه ما داریم از خون شماست

ای شقایق ها و ای آلاله ها """ دیدگانم دشت مفتون شماست . . .

 

 

...................................................................

 

 

شهادت را نه در جنگ، در مبارزه می دهند

ما هنوز شهادتی بی درد می طلبیم

غافل که شهادت را جز به اهل درد نمی دهند . . .

 

 

...................................................................

 

 

دید در معرض تهدید دل و دنیش را """ رفت با مرگ خود احیا کند آیینش را

رفت و حتی کسی از جبهه نیاورد به شهر """چفیه و قمقمه اش کوله و پوتینش را . . .

 

 

...................................................................

 

 

رفتن به جهاد نفس راهی است بزرگ """از جبهه گریختن گناهی است بزرگ

ما بر سر پست انقلابیم اکنون """ خفتن سر پست اشتباهی است بزرگ . . .

 

 

...................................................................

 

 

کبوتر و دو پلاک و دو ساک خالی تو """ دلم دوباره گرفته زبی‌خیالی تو


تو التماس نگاه کدام پنجره‌ای """ که نقش بسته نگاهم به طرح قالی تو . . .

 

 

...................................................................

 

 

سری که هیچ سرآمدن نداشت، آمد """ بلند بود ولیکن بدن نداشت آمد

بلند شد سر خود را به آسمان بخشید """سری که بر تن خود، خویشتن نداشت آمد . . .

 

 

...................................................................

 

 

گمنامی تنها برای شهرت پرستان درد آور است ، وگرنه همه اجرها در گمنامیست.

محکمه خون شهداء محکمه عدلیست که ما را در آن به محاکمه می کشند . . .

 

 

 ...................................................................

 

 

ای دوست به حنجر شهیدان صلوات """ بر قامت بی سر شهیدان صلوات

خدا می داند اگر پیام شهدا و حماسه های انها را به پشت جبهه منتقل نکنیم گنه کاریم . . .

 

 

 

...................................................................

 

 

شکر لله شیعه ای نامی شدیم """اهل جمهوری اسلامی شدیم

از خمـینی درس عشق آموختیم """ در تنور جنگ و جبهه سوختیم

بیعتی کردیم با سید علی""" راه حق در قول و فـعلش منجلی . . .

 

 

...................................................................

 

 

چفیه‌ی من بوی شبنم می‌دهد  """ عطر شب‌های محرم می‌دهد

چفیه‌ی من، سفره‌ی دل می‌شود """ جمعه، با مهدی، مقابل می‌شود . . .

 

 

...................................................................

 


در سینه‌ام دوباره غمی جان گرفته است

« امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »

تا لحظه‌ای پیش دلم گور سرد بود

اینک به یمن یاد شما جان گرفته است

 

 

...................................................................

 

 

تا کی دل من چشم به در داشته باشد؟ """ ای کاش کسی از تو خبر داشته باشد

آن باد که آغشته به بوی نفس توست """ از کوچه ما کاش گذر داشته باشد . . .

 

 

...................................................................

 

 

ای دشمن حق ما دلیر و حق پرستیم """برگرد ! تا سربند یا زهـرا (س) نبستیم . . .

 

...................................................................

 


ای شهید

ای روشنای خانه امید، ای شهید
ای معنی حماسه جاوید، ای شهید
چشم ستارگان فلک از تو روشن است
ای برتر از سراچه خورشید ای شهید
« زهره » به نام توست غزلخوان آسمان
با یاد توست مشعل « ناهید » ای شهید
« قد قامت الصلاه » به خون تو سکه زد
در گسترای ساحت تحمید ای شهید
تیغ سحر زجوهره خونت آبدار
گشت و شکست لشکر تردید، ای شهید
آئینه‌دار خون تو اند آسمانیان
رنگین‌کمان به شوق تو خندید ای شهید
ایمن شدند دین و وطن تا به رستخیز
فارغ شدند زآفت تهدید، ای شهید
در فتنه‌خیز حادثه‌ها جان پناه ماست
بانگی که در گلوی تو پیچید، ای شهید
صرافی جهان زتو گر نقد جان گرفت
جام شهادتش به تو بخشید، ای شهید
نام تو گشت جوهر گفتار عارفان
« عارف » زبان گشوده به تأکید، ای شهید

کتاب حماسه های همیشه

 




طبقه بندی: متن زیبا در مورد شهید و شهادت،  ، 
نوشته شده در تاریخ یک شنبه 21 خرداد 1391 توسط رقيه علي نيا

"پدر جان سلام، سلام بر قلب مهربانت"

دلنوشته ام تقديم به كسي كه  ميخواهم هميشه سرشار از يادش باشم. به دنبال

واژه اي ميگردم تا دلتنگي هايم را مرهمي باشد،دلتنگي كه سوغات جنگ است.

ما از نسل شقايق زاده هاييم،از نسل نخل هاي بي سر ،از نسل مردان بي ادعا،

از نسل مردان قله هاي الله اكبر ،و پدران ما مرداني از جنس آسمانند كه ...




ادامه مطلب...
نوشته شده در تاریخ شنبه 20 خرداد 1391 توسط زهرا اسدی

 

تو میگویی جانباز اما میدانی جانباز یعنی چه ؟جانباز یعنی یک قدم تا فوز

 عظیم .اصلا حال جانباز را درک میکنی ؟میگویند که فرزندان جانباز امتیاز

 میگیرند ! اصلا مگر تو دوست داری پدرت یک تار مویش کم شود که بعدا

  به ازای آن خدماتی بگیری !وقتی اینها قطعات بدن ووجودشان را دادن

  برای این نبود که ...




ادامه مطلب...
نوشته شده در تاریخ جمعه 19 خرداد 1391 توسط زهرا اسدی

خیلی خسته ام ...

اصلا دلم نمی خواد به خودم و به تو بابا دروغ بگم ..بابا
خسته شدم از بسکه کار میکنم و آخرش هیچ

خسته ام از بسکه صدات میکنم و آخرش هیچ...

امشب اصلا حالم خوب نیست بابا...هم یه عالمه دل تنگتم هم یه
دنیا خسته ام از آدم ها ..از روزگار

از کسانی که از آدم های دیگه سوء استفاده میکنند .

خسته ام از آدم هایی که به خاطر پول حاضرند از هر
بینوایی  خواسته های غیر معقول داشته باشند
.

بابا خیلی ناراحتم اینجا هیچی جای خودش نیست ...هیچکس
اونجوری که ادعا میکنه مهربون و سخاوتمند نیست .

هیچکسی راست نمیگه دنیای من پر از دروغ شده 90% درصد آدم
هایی که ادعای مسلمون بودن دارند هر روز بیشتر ظلم میکنن و غرق فساد میشن .

خدایا به فریادمون برس ما چه به روز هم می آوریم...

بابا اگه قبلا میگفتم برگرد حالا باید اعتراف کنم که الان
بهت غبطه میخورم .حالا می خوام بگم بابا برنگرد فقط واسه من هم دعا که پیشت  بیام و  هر چه زودتر از این دنیای فاسد  خارج بشم.

بابا خیلی دلم میسوزه .وقتی میدونم واسه چی تمام عمرت با
عذاب نفس کشیدی ...بابا چی فکر کردی و چی شد...؟

بابا  تو  و هم سنگریهایت که از اون بالا به ما نگاه
میکنید ؟!

توی دلتون چقدر احساس پشیمونی میکنید؟

بابا چقدر توی ذهنتون به آرمان هایی که به خاطرشون با همه
دنیا با همه چیز حتی نفس خودتون جنگیدید و الان میبینی نتیجه اش چی شده...!!! بابا
بگو به من چقدر با دیدین دنیای من گریه میکنی؟

بابا اگر تا الان هر چی صدات زدم" بابا" اما با
صدای مهربونت جوابمو ندادی...اما حالا بگو بهم بابا ..با صدای بلند داد بزن تا
صدات تا عمق وجودم بره بگو بابا ...بگو چرا رفتی؟ چرا..؟ به خاطر چی بهترین سال
های پدرمو... کسی که  عزیزم بود و تنها
امید و اعتبار زندگیم بود و اینجوری دچار درد کردی .

تا چشم هام باز شد و دنیا رو دیدم تو رو با کپسول اکسیژن
دیدم و  ....تا صدات به گوشم رسید همیشه با
چندین بار صرفه کردن بهم  گفتی جان بابا...

بگو بهم ....بگو داره عمق وجودم میسوزه  ...بگو شاید تو بتونی آروم کنی داغ تو سینه ام
رو خاموش کنی  ...

 دنیایی که نه
مردانش مثل گذشته با غیرت اند

و نه

زنان و دخترانش به نجابت و مهربونی گذشته ...

 

چه کرده ایم با خود...

خدایا به فریادمون برس.چرا که جز شما هیچ نجات دهنده ایی
نیست.




طبقه بندی: بگو بابا چرا جنگيدي،  ، 
قالب وبلاگ