پدر...! پدر جانبازم
آهای مایی که ادعا داریم ...چرا ؟! عکس شهدا را می‌بینم، ولی عکس شهدا عمل می‌کنیم ...
نوشته شده در تاریخ دو شنبه 12 تير 1391 توسط نرجس علي نيا

 

ایثار تکیه داده به دوش عصایتان

ایمان ، شکوفه ای به لب باصفایتان

گلدان - ولو شکسته - نشانی ست از بهار

پیچیده عطری از شهدا در صدایتان

چیزی زیاد نیست اگر آسمان عشق

هرشب گل شهاب بریزد به پایتان

این لطف کوچکیست که هر روز صبح زود

خورشید "ان یکاد" بخواند برایتان

روز قیامت است و ابوالفضل آمده ست

تا از شما سوال کند ماجرایتان

جای سوال نیست که او خود حضور داشت

در گیر و دار حادثه ی کربلایتان

می پرسد از شما، که شما پاسخش دهید

تا بشنود شکوه بلند صدایتان

پاسخ نمی دهید مبادا ریا شود

رازیست بین قلب شما با خدایتان

او ، با لبان تشنه ی خود بوسه می زند

بر شانه های زخمی بی ادعایتان

 

علیرضا دهقانیان




طبقه بندی: جانباز،  ، 
صفحه قبل 1 صفحه بعد
قالب وبلاگ